تمام هر انچه را که از سرزمین حاره ای قلبت الهام گرفته ام
با جنگل های مه الود چشمانت و دریای مواج پر از ارامش نگاهت
و حریق آتشِ هوس بر پهنای خشکیِ چوب های در ساحل خشکیده ی درد .
و لیاقت اینکه در واژه ما شویم ؟
و نا خوشی این ثانیه ها همسوبا خلوت تنهایی و (باهم ) بودن
تنهایی و صبر
این است لیاقت این ثانیه هامان ؟
دلتنگ برای خودی که ، عمری در وسعت دوست داشتن تو - فراموشش کردم
و بیزار از چشم های هوس انگیز ریمل کشیده
و لب های ویترینی رژ زده
و میل به غرق شدن در بی نهایت احساست
درک پیغام پر برق نگاه های ملتمسانه ات
و من مبهوت و مبهم

و سا ری نا یی از جنس بی تفاوتی ....
نظرات شما عزیزان: