سر به زیر سایه های شب
و سر به راه نا اهل ترین غروب
و رو به جاده ی بی کسی
و منی که چنین پرتم از خویش
و سرمای کولاکی که تشویش عشق نام گرفت
و امروزی که در کش مکش ثانیه ها شب شد
هنوز حیران و بی همراه
هنوز هم قصه نویس داستان های ناخوانده
و قلمی که بر کاغذ زندگی خم خورد و شکست
و قصه ی مترسکی که عمری کلاغ پران دل شکست
امروز من ٰ همه ی همه ی من
تصمیم داریم
تصمیم وار تصمیم داریم که بباریم
و ناموزون بر شیشه برقصیم و بر شیشه بچسبیم
و از بهت تصویر پشت شیشه خشک شویم .
سام ناموزون
.jpg)
نظرات شما عزیزان: